استفاده از حداکثر ظرفیت فعلی

بسیاری از ما در موقعیت‌های مختلف زندگی ازجمله موقعیت شغلی یا خانوادگی فرصتی داریم که شاید توجه چندانی به آن نیز نداشته باشیم؛ چرا که دائم به فکر جای بهتر هستیم در حالی که اگر بخواهیم از ظرفیت فعلی حداکثر استفاده را ببریم، چه بسیار فعالیتهایی مانده که باید انجام دهیم. دریغ این فرصتهای حاضر، زودگذر هستند. (اگرچه تغییر می‌تواند بسیار خوب باشد و لازمُ فقط باید از وضعیت قبلی خوب استفاده کنیم) هیچوقت فراموش نمی‌کنم هنگامی که تهیه‌کننده‌ی برنامه‌های تلویزیونی بودم و حداقل هفته‌ای یک برنامه‌ی تلویزیونی تولید می‌کردم، دوستی به من می‌گفت توجه کن که از این فرصتی که در دستت هست خوب استفاده کنی و مفید باشی چرا که برنامه‌ی تولیدی تو حداقل برای هشتاد میلیون فارسی زبان پخش می‌شود. حال تعداد بینندگان آن، دست توست. اگر خوب تولید کنی می‌توانی تعداد افرادی را که آن را می‌بینند افزایش بدهی و تاثیر مثبتی نیز در جامعه بگذاری.

داشتم گلستان سعدی میخواندم که به این بیت زیبا رسیدم و افکاری که از ذهنم گذشت و بخشی از آن را نگاشتم:

«دریاب، کنون که نعمتت هست به دست

کین دولت و ملک می‌رود دست به دست»

شاید برای شما هم اتفاق افتاده باشد

برای من که بسیار اتفاق افتاده است. بارها ایده­های مختلف و بسیار نو به ذهن بسیاری از ما می­رسد که انجامشان نداده­ایم و بعدها می­بینیم دیگران آن ایده را محقق کرده­اند. یا اینکه چه بسیار تصمیمات مهمی در زندگی­مان وجود دارد و می­خواهیم اجرا کنیم ولی آن را به تعویق می­اندازیم. فکر میکنم ۲ تا بهانه­ی عمده داشته باشیم. ۱- فرصت ندارم که انجامش بدهم.۲- هنوز این ایده نپخته هست و باید آن را پروراند یا هنوز نمی­توانم این تصمیم را به نحو احسن انجام دهم.

این درحالی است که: اگر از فرصتهای زندگی به نحو بهینه استفاده کنیم، فرصت اجرای ایده­ها و رسیدن به رویاهایمان را حتما داریم. از طرف دیگر به نظر من هر کاری زمانی دارد. در بیش از ۹۵ درصد موارد اگر آن کار در زمان خودش حتی با ۷۰ درصد کیفیت انجام بشود، بهتر از این است که اصلا انجام نشود یا زمانی انجام شود که دیگر فایده­ای نداشته باشد.

پس بهانه­ای نیست

همین الان شروع کنیم

جهان برای زیستن رو به بهبود است یا بدتر شدن؟

نظر شما چیست؟ جهان آینده را چگونه تصور می‌کنید؟ سوالات ذیل را مرور کنیم.
– امروزه در تمامی کشورهای با سطح درآمد پایین در جهان، چند درصد از دانش‌آموزان دختر تحصیلات ابتدایی را به پایان می‌رسانند؟ الف) 20 درصد ب) 40 درصد ج) 60 درصد
– در بیست سال گذشته، درصد جمعیت جهان که در فقر شدید زندگی می‌کنند …
الف) تقریبا دو برابر شده است ب) تقریبا همان اندازه، بیشتر یا کمتر باقی مانده است ج) تقریبا به نصف کاهش پیدا کرده است
– امروزه در دنیا 2 میلیارد کودک بین سنین 0 تا 15 سال وجود دارد. طبق گفته سازمان ملل متحد در سال 2100 چند کودک در جهان وجود خواهند داشت؟
الف) 4 میلیارد ب) 3 میلیارد ج) 2 میلیارد
– در سراسر جهان، آقایان دارای سی سال سن به طور متوسط ده سال از عمرشان را در مدرسه گذرانده‌اند، خانمهای همسن‌شان به طور متوسط چند سال از عمر خود را در مدرسه گذرانده‌اند؟
الف) 9 سال ب) 6 سال ج) 3 سال

بهتر است پاسخ را در کتاب factfulness نوشته هانس رزلینگ پیدا کنید. (برای اینکه کنجکاوی که نویسنده می‌خواهد در ابتدای کتاب ایجاد کند باقی بماند و به قولی اسپویل نشود)

واقعیت factfulness

factfulness را هنگامی برای مطالعه انتخاب کردم که دیدم بیل گیتس تعداد زیادی از نسخه‌های آن را به فارغ‌التحصیلان کالجها و دانشگاههای آمریکا هدیه داده است. او می‌نویسد: «این کتاب یکی از مهمترین کتابهای آموزشی است که تاکنون مطالعه کرده‌ام.»
تاکنون factfulness به فارسی توسط حداقل 6 انتشارات مختلف ترجمه شده که البته من ترجمه‌ی بهار رحمتی نشر نوین را مطالعه کردم. عنوان فرعی آن هست: «ده دلیل برای اینکه ما درباره جهان اشتباه فکر می‌کنیم و چرا اتفاقات جهان از آن چه به نظر می‌رسند، بهترند.»
مدتی قبل مطلب کوتاهی درباره اینکه خیلی وقتها از اطرافیان می‌شنویم قدیمها بهتر بود، نوشته بودم. خیلی وقتها حواسمان نیست که قدیم‌ها فاجعه بود. حکومتهای استبدادی و جنگها زیاد بودند و کشتار وحشیانه تعداد زیادی از مردم را به فلاکت می‌انداخت؛ اکثریت جامعه بی‌سواد بودند و هرگونه خرافات را باور می‌کردند؛ مردم بدون برق و اینترنت چه می‌کردند؛ سرما را چطور تحمل می‌کردیم؛ از کودکانی که به دنیا می‌آمدند چه تعدادی زنده می‌ماندند و چه بسیار مادرانی که سر زایمان جان خود را از دست می‌دادند.
ممکن است هدف اصلی هانس رزلینگ، ایجاد دیدگاه مثبت در مخاطب نسبت به آینده‌ی جهان و در پی‌اش آرامش ذهنی و انگیزه‌های مثبت برای تلاش در ساخت آینده‌ای بهتر باشد ولی از آن بگذریم، یکی از مهمترین دستاوردهایش، مصداقهای بسیار زیبا و اثرگذار در تفکر نقادانه است. درواقع اگر به دنبال تمرینهای خوب برای تفکر نقادانه می‌گردید، پیشنهاد می‌کنم حتما این کتاب را مطالعه کنید.
یکی دیگر از فواید مطالعه‌ی factfulness نیز یادآوری در جای جای آن هست که این اخبار بد هستند که به طور گسترده مورد توجه مخاطب قرار می‌گیرد و اگر خبرنگاران و رسانه‌های خبری، اخبار خوب را بیشتر از اخبار بد پوشش بدهند به بیکار شدن آنها یا تعطیلی آن رسانه می‌انجامد. لذا اثرات منفی روانی وابستگی به اخبار می‌تواند بسیار زیاد باشد و لازم است ضمن ایجاد تعادل در آن، نسبت به آنچه دریافت کرده‌ایم دیدگاهی نقادانه داشته باشیم.

معرفی کتاب: زمین بر پشت لاکپشت ها

این رمان رو خیلی قبل تر دیده بودم و بی تفاوت از کنارش رد می شدم ولی هنگامی تصمیم به مطالعه اش گرفتم که توسط بیل گیتس در اینستاگرام معرفی شد. با یک جستجوی ساده در اینترنت متوجه شدم ترجمه اش در بازار وجود داره و با وجودی که عموما از کتابهای الکترونیکی خوشم نمیاد و تجربه ی خوبی در مطالعه شون ندارم، به دو دلیل تصمیم گرفتم نسخه الکترونیکش رو از طاقچه خریداری کنم:

۱- دستیابی سریعتر به کتاب در ایام نوروز بدون نیاز به حضور فیزیکی در بازار ۲- نیازی به نگهداری این رمان در منزل در کنار کتابهای دیگه حس نمیکردم

و اما  درباره ی نویسنده ی کتاب:

جان مایکل گرین نویسنده صاحب نامی که تقریبا تمام آثارش مورد توجه قرار گرفته است. او در سال ۲۰۰۶ جایزه مایکل ال پرینتز را برای رمان «در جستجوی آلاسکا» برنده شد. رمان the fault in our stars در ژانویه ۲۰۱۲ پرفروشترین کتاب نیویورک تایمز شد. این کتاب با نامهای ستارگان بخت ما مقصرند، اشتباه در ستاره های بخت ما، شوربختی ما، من او و نحسی ستارگان، نحسی ستارگان بخت ما، نقص ستارگان ما، و بخت پریشان بارها طی دو سه سال اخیر در ایران توسط ناشران مختلف ترجمه و به چاپ رسیده است. در سال ۲۰۱۴ فیلمی بر پایه آن ساخته شد که فروش بسیار خوبی داشت. فیلم موفق دیگری نیز بر اساس کتاب شهرهای کاغذی در سال ۲۰۱۵ ساخته شد. نام وی در سال ۲۰۱۴ در لیست ۱۰۰ نفر شخص تاثیرگذار در جهان نشریه تایم قرار گرفت.

جان گرین علاوه بر داستان نویسی به دلیل پستهای ویدئویی نیز شناخته شده است. ویدئوبلاگی در یوتیوب که با برادرانش تشکیل داده، بیش از ۳ میلیون مشترک دارد. در تد می توانید ویدئویی با عنوان «راهنمای خوره ها برای یادگیری هر چیزی به صورت آنلاین»، برای آشنایی بیشتر با وی و نظراتش درباره آموزش آنلاین ببینید. در این سایت نیز می توانید ویدئوی دیگری از وی درباره ی کتاب مشاهده کنید. (هر دو ویدئو دارای زیرنویس فارسی هستند.)

 

کتاب  Turtles all the way down:

کتابی شامل جملات فلسفی و مفهومی برای اندیشیدن. شخصیت اصلی، فردی است دارای وسواس و بیماری روحی. فردی که به دنبال میلیونری گمشده می گردد ولی درواقع به دنبال جستجوی خویشتن می باشد. رمانی درباره زندگی روزمره آنلاین و امروزی انسانها و مشکلاتشان بویژه جامعه آمریکایی با دستگاههای فلزیاب مستقر در مدارس برای جلوگیری از ورود اسلحه. زندگی عریان در فضای دیجیتال و رهگیری فعالیتهای آنلاینمان در فضای دیجیتال به صورت لحظه ای با وجود تمام پنهانکاریها. غرق شدن انسانها در دنیا و مشکلات خودشان و نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن و به دنبال دلیل زنده بودن، خودپسند نبودن و ارزش دادن به کیفیت زندگی بقیه.

این کتاب با اختلاف کم، جایگاه دوم در منتخبهای گروه جوانان بزرگسال را در گودریدز ۲۰۱۷ به خود اختصاص داد. طبق عادت از آنجایی که هنوز سرعت مطالعه ام به زبان فارسی بسیار بیشتر از مطالعه به زبان انگلیسی هست و طولانی شدن مطالعه حوصله ام را سر می برد، همراه با مطالعه نسخه فارسی کتاب گهگاهی برای تفنن چند صفحه ای را از نسخه اصلی کتاب مطالعه میکردم و بعضا برای یادگیری بهتر زبان با ترجمه تطبیق می دادم. ترجمه فارسی کتاب توسط خانم فاطمه جابیک با عنوان زمین بر پشت لاکپشتها، نه چندان زیبا ولی مناسب توسط نشر میلکان منتشر شده است.

معرفی کتاب: گفت و گو با نجف دریابندری

در تعطیلات نوروز فرصتی به دست آمد تا بعد از مدتها مطالعه کتابهای تخصصی فناوری اطلاعات،‌ چند کتاب خوب عمومی که از قبل برای مطالعه ی آنها لحظه شماری میکردم به دست بگیرم و مطالعه شان را آغاز کنم. یکی از آنها کتاب «گفتگو با نجف دریابندری» بود. گرچه حدود بیست سی درصد از سوال و جوابها در قسمتهای مختلف با عبارات دیگر تکرار و بعضا از حوصله خارج می شد ولی درمجموع آموخته های مناسبی برایم داشت.

و اما چند نکته درباره ی این کتاب:

– هدف اصلی من، آشنایی و درک تجربیاتی بود که یک مترجم می بایست رعایت کند. خوبی اینگونه مصاحبه ها نیز همین است که اگر به درستی انجام شده باشد دید خوبی در این زمینه به مخاطب می دهد. این تجربیات لابلای کتاب موج می زند.

– انتظار داشتم در این کتاب به اصول و قواعدی که در کار ترجمه ی کتاب حاکم است، برسم. جالب اینکه این اصول وجود دارد ولی اینگونه نیست که به صورت تیتروار و بند بند ذکر گردد بلکه با مطالعه کامل کتاب به درک آن می رسیم. اصولی که خود دریابندری به مرور به آن دست یافته و برای خود رعایت می کند. در هر شغلی که نگاه کنیم چنین اصول شخصی شده ای را می توانیم ببینیم و چه خوب است اگر با یادگیری آنها از بهترین اساتید آن حرفه، متناسبترین هایشان با شرایط خودمان را بگیریم و غیرمتناسبها را به گوشه ای بگذاریم تا به سبک شخصی خودمان دست یابیم تا چرخ را دوباره اختراع نکنیم.

– با توجه به خاطراتی که از افراد مختلف در میان مصاحبه ها ذکر می شود، می توان به شناختی چند خطی (البته از منظر دریابندری)‌ از افرادی همچون جمالزاده، گلستان، جلال، دهخدا و …، و تالیفات آنها دست یافت و سیری مختصر در تاریخ چند دهه قبل داشت.

– انجام مصاحبه یک تخصص است. می دانیم که پرسشگر نباید به ذکر سوالات از قبل طراحی شده بسنده کند و باید لابلای پاسخها سوالات جدیدی به دست بیاورد. همچنین می بایست از تخصص کافی درباره موضوع گفتگو برخوردار باشد تا در مواقع لزوم به کمک مصاحبه شونده بیاید، مصاحبه را هدایت کند و به قولی عصاره ی کلام را از زبان مصاحبه شونده بیرون بکشد. (مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد) مصاحبه کار سختی است. مشخص است آقای مظفری اطلاعات بسیار خوبی درخصوص موضوع گفتگو داشتند اگرچه بعضی قسمتها سوالات به سمت کلیشه می رفت و دریابندری به خوبی از زیر سوالات بی ربط شانه خالی می کند و پاسخهای خود را می دهد. شجاعت ایشان در انتشار قسمتهایی که آقای دریابندری کلا پرسش مطرح شده را زیر سوال می برد نیز ستودنی است. مطالعه ی چنین گفتگوهایی که به صورت کتاب منتشر می شوند برای گزارشگران، مجریان و تمامی علاقه مندان به انجام مصاحبه و گفتگو الزامی است.

… قدیمی‌اش خوبه

پیش‌نوشت 1 – سه ماه قبل: چای ایرانی رو خیلی دوست دارم به طوری که گاهی حاضرم با کمال میل پنج شش تا لیوان چای ایرانی پشت سر هم بنوشم و البته برعکس وقتی پای چای خارجی میاد وسط، احتمالا یکی رو هم به زور نوش جان کنم. پس هنگامی که برای خرید چای ایرانی خوب، قدم به مغازه ­ای می­ گذارم مقدار زیادی خرید می ­کنم. چند ماه پیش مسافرتی به لاهیجان داشتم و بر اساس علاقه به خرید چای خوش‌طعم پرداختم. می‌دونید که معمولا در لاهیجان یک نوع چای برای تست دم می‌کنند. چای رو امتحان کردم، پسندیدم و مقداری خرید کردم. فروشنده با تعریف و تمجید، یک نوع چای دیگه رو هم پیشنهاد داد. می‌گفت این چای دست‌سازه. از همه‌ی چای‌های دیگه بهتره و بهترینی هست که دارم. چای کارخونه‌ای به درد نمی‌خوره. من هم که علاقه‌مند، یک کیلوی دیگه از چای دست‌ساز جدیدش خرید کردم. از مسافرت که برگشتم چای جدید رو با کلی ذوق دم کردم. چشمتون روز بد نبینه. اصلا بهم نچسبید. بعدها که به اجبار می‌نوشیدم کلی خودم رو دعا می‌کردم که چرا؟

 

پیش‌نوشت 2 – شش ماه قبل: در آتلیه عکاسی ایستاده و در حال پاسخگویی به مشتری هستم. آقایی محترم حدود 50 سال پا به داخل مغازه می‌گذارند. فیلم دوربین عکاسی 135 می‌خواهند. خیلی وقت هست که این فیلمها به زحمت پیدا می‌شوند و قیمت هم بالا. چون قیمتش بالاست نمی‌تونم سود مناسبی هم روی قیمت خرید اضافه کنم. معمولا با 1000 تومان سود می‌فروشم. چرا؟ فقط به خاطر جوری جنس. به آقا قیمت رو می‌گم و فیلم رو نشونشون میدم. کمی از بابت قیمت اظهار ناراحتی می‌کنند. نگاهی به گوشی سامسونگ s8 دستشون می‌کنم و با لبخند میگم:

– شما که گوشی خوبی داری. اگه با گوشی عکس بگیری خیلی بهتر هست. حیف نیست می‌خوای با دوربین عکاسی آنالوگ که اصلا کیفیت نداره عکس بگیری؟

– دوربین عکاسی canon دارم. بهترین دوربین هست. این دوربینهای جدید به درد نمی‌خوره. عکسهای آنالوگ اصلا یه چیز دیگه هستند.

– تنظیماتش رو بلدی؟

– نه. ولی کیفیتش خیلی خوبه

 

پیش‌نوشت 3  – مکالمه دو همسایه:

– دیسک کمر امانم رو بریده

– چرا از چهل و یک گیاه بعلاوه عصاره استخوان دلفین استفاده نمیکنی؟ روزی دو بار به کمر بمالی خوب میشه.

– دکتر می‌گفت باید عمل کنم. اگر نکنم فلج میشم.

– اون قدیمها که عمل و این چیزا نبود مگه مردم فلج میشدن؟ اتفاقا خیلی هم بهتر و سالمتر بودن. از این پماد که گفتم استفاده کن. حتما خوب میشی.

– آره . راست میگی .

 

نظر شما چیست؟ چرا بعضی وقتها فکر می‌کنیم وسایل قدیمی بهتر هستند؟ نمیگم چای دستی از چای کارخونه‌ای بهتر نیست یا داروی گیاهی بهتر از داروی شیمیایی نیست. صحبت اینجاست که بهتر بودن داروی گیاهی رو به صورت یک قاعده کلی درنظر نگیریم. در صنعت فرش تخصص ندارم ولی به نظر می‌رسد اگر فرش دستباف گرانتر از فرش ماشینی هست، به دلیل زحمت بیشتر و هنر دست بافنده هست؛ درغیراینصورت فرشهای ماشینی زیادی داریم با کیفیت‌تر و خوش‌نقش‌تر از فرش دستی.

حتی برندهای مختلف هم از بازگشت مردم به گذشته به نفع خودشون بهره برداری می کنند. حتما شنیده اید زمانی که خمیردندان اختراع نشده بود، مردم از زغال برای سفید کردن دندانشان استفاده می کردند و حالا خمیردندانهای زغالی به بازار عرضه شده. چیزی که البته ظاهرا پزشکان اصلا توصیه نمی کنند.

 

پس ممکن هست لبنیات سنتی بهتر از لبنیات پاستوریزه باشه؛ نه اینکه حتما بهتر هست. و همینطور نمونه‌های دیگر…

یکی از دوستان بسیار عزیزم می‌گفت چرا بعضیها با افسوس می‌گویند دوران قدیم بهتر بود؟ خوب که فکر کنیم در گذشته سختیها خیلی زیاد بود. خانواده‌هایی داشتیم که حتی در مقابل واکسن زدن مقاومت می‌کردند و مرگ غوغا می‌کرد. برق نبود. بی‌سوادی و خرافات در جامعه موج می‌زد. باید خوب و بد رو در کنار هم ببینیم. خاکستری نگاه کنیم. … باز هم می‌گیم قدیمها بهتر بود؟

 

سخنی کوتاه درباره قوانین کاریزما

پیش نوشت 1: سه دلیل باعث شد مطالعه کتاب «قوانین کاریزما» را شروع کنم. اولین دلیل اینکه با این کتاب ازطریق سایت متمم آشنا شدم لذا لازم می‌بینم از مجموعه همکاران این سایت بویژه آقای محمدرضا شعبانعلی عزیز تشکر کنم. دومین دلیل موضوع جذاب آن بود. کاریزما چیزی است که فکر می‌کردم همه‌ی افراد ندارند و شاید نمی‌توانند به دست بیاورند. دوست داشتم با مباحث آن بیشتر آشنا شوم و تا جایی که می‌توانم بکار بگیرم. این بود که این کتاب را در لیست انتخابهایم برای مطالعه قرار دادم. سومین دلیل هم، رنگ و طراحی جلد آن بود؛ به طوری که ناخودآگاه توجهم را جلب کرد تا از میان چندین کتاب مختلف آن را انتخاب کنم. جالب نیست؟

پیش نوشت 2: کاملترین معرفی این کتاب را می‌توانید در سایت متمم مطالعه کنید؛ پس صرفا به ذکر چند نکته کوتاه بسنده می‌کنم که تکراری نباشند. لذا پیشنهاد می‌کنم قبل از ادامه‌‌ی مطالب، معرفی کتاب قوانین کاریزما را در متمم مطالعه کنید.

1- بارها در هنگام مطالعه‌ی محورهای مختلف کتاب، به این موضوع فکر می‌کردم که چقدر خوب و زیاد این مباحث در دین اسلام، هم در آیات قرآن و هم در روایات چهارده معصوم (ع) توصیه شده است. از پاکیزگی ظاهر و گفتار و رفتار با دیگران و داشتن هدف گرفته تا صداقت و نیتهای درونی. به نظرم مشکل اینجاست که گاهی این روایات را ساده می‌بینیم و از آن عبور می‌کنیم، درحالی که در چنین کتاب و اغلب کتابهای موفقیت نیز همانها را می‌بینیم ولی با زبان و ادبیات دیگر. یکی از مشکلات مهم انسان، انجام ندادن آنهاست. کسی چه می‌داند. شاید در آینده‌ی دور، باز هم همین نکات با ادبیات دیگر برای انسانها تکرار شود و باز هم یکی از مشکلات مهمشان، انجام ندادن آن باشد. (امیدوارم که اینطور نباشد)

2- به نظرم مطالعه و بکارگیری این محورها برای همه‌ی افراد و برای ساختن دنیایی بهتر مفید است. نمی‌توانیم بگوییم محورهای کتاب فردگرا است و فقط به درد خودمان می‌خورد. تأثیرات بکارگیری آن در جامعه‌ی اطرافمان بسیار زیاد است؛ چرا که ازاین طریق علاوه بر اینکه به خودمان کمک می‌کنیم، به دیگران هم برای تعریف هدف در زندگی و رسیدن به اهدافشان کمک خواهیم کرد لذا هیچ کس نمی‌تواند بگوید به این موارد نیاز ندارد.

3- مباحث معرفی شده در کتاب، می‌تواند بدیهی باشد ولی لازم است. ضمن اینکه معمولا ما انسانهای فراموشکاری هستیم و با علم به خوب بودن خیلی از چیزها، آنها را بکار نمی‌گیریم. پس بهتر است بارها و بارها از روشهای مختلف به خودمان یادآوری کنیم. فهرست خوبی نیز از نکات لازم جمع‌آوری شده است.

4- می‌دانیم که ابزارها و تکنیکها می‌تواند بسته به نیت ما برای جامعه مفید باشد یا مضر. این موضوع برای کاریزما نیز صدق می‌کند. حتی شاید فرد کاریزماتیک با نیت سوء بیشتر از فرد کاریزماتیک با نیت خیر بر جامعه اثر بگذارد. نمونه‌های آن را خوب می‌توانیم در دنیای امروز و تاریخ گذشتگان مشاهده کنیم. به همین دلیل است که همانطور که در دین نیز تأکید شده، خلوص نیت و صداقت در رفتار و گفتار از نکات اساسی و ضروری است. در کتاب هم در فواصل گوناگون و به بهانه‌های مختلف از واژه sincerely استفاده و بر اهمیت صداقت در بکارگیری قوانین کاریزما تأکید شده است.

کمی تفکر، به ظاهر ایستادن

چند سال قبل وقتی مجموعه آفیس 2010 را نصب کردم، از آنجایی که کرک آن را نصب نکرده بودم و فعال‌سازی انجام نداده بودم تا مدتی همیشه یک نوار قرمز در بالای صفحه‌ی ورد مشاهده می‌کردم و هنگامی که فایلی را باز می‌کردم می‌بایست روی آیکن پیام اخطاری که ورد می‌فرستاد کلیک می‌کردم و آن را می‌بستم. بعدا شاید 15 دقیقه طول کشید تا فایل فعال‌سازی آفیس را دانلود کردم و بعد از اینکه فعالسازی آن را انجام دادم، دیگر چنین پیامی ندیدم. با خودم گفتم چرا زودتر از اینها این کار را نکرده بودم تا از شر این پیام همیشگی خلاص شوم؟

برای مشاهده فایلهای ویدئویی که به اقتضای شغلم زیاد هم انجام می‌دهم، معمولا از نرم‌افزار kmplayer استفاده می‌کنم. برای چندین ماه وقتی ویدئو پخش می‌شد، همزمان صفحه‌‌ای تحت عنوان separate gateway باز می‌شد که همیشه بدون آنکه آن را حتی لحظه‌ای نگاه کنم، روی ضربدر کناری کلیک می‌کردم تا بسته شود. بعد از ماهها با حدود پنج دقیقه وقت گذاشتن که این صفحه چیست و چگونه می‌شود غیرفعالش کرد، دیگر آن صفحه مزاحم را مشاهده نکردم. باز هم افسوس از اینکه چرا زودتر این کار را نکردم.

حدودا 10 سال قبل، دوستی داشتم که 2 نفر را استخدام کرده بود تا برای هر عدد از تجهیزاتی که در مجموعه‌ی تولیدی‌شان تولید می‌کردند، یک سری تنظیمات را به صورت دستی انجام دهند. گرچه این تنظیمات 5 دقیقه زمان می‌برد ولی تعداد دستگاهها زیاد بود. وقتی با دوستم دراین‌خصوص صحبت کردم بعد از یک دوره تحقیقات شاید سه ماهه، توانست محصولاتش را طوری تولید کند که تنظیمات به صورت سیستمی و توسط کامپیوتر انجام شود. آن دو نفر نیز به فعالیت مفیدتر دیگری پرداختند.

موسسه‌ی آموزشی را می‌شناسم که حدود 50 کامپیوتر برای آموزش نوآموزان علوم کامپیوتر داشت. ویندوز این کامپیوترها به دلیل استفاده ناشیانه‌ی این افراد مدام درحال تعویض یا رفع مشکل بودند تا اینکه مدیر موسسه با جستجو در اینترنت و استفاده از ابزارهایی که ویندوز کامپیوتر را فریز می‌کند و پس از ریست شدن مجددا با تنظیمات قبلی بوت می‌شود، این مشکل را حل کرد و پس از آن نیازی به صرف آنهمه وقت برای حل مشکلات نرم‌افزاری کامپیوترها نبود.

اینها فقط تعداد محدودی از مثالهای بیشماری است درباره اینکه اگر برای بعضی از کارها کمی وقت بگذاریم، فکر و تحقیق کنیم و عملیاتی را انجام دهیم، برای مدتها پس از آن راحت هستیم و دیگر نیازی به فعالیت اضافه نیست. سود این کار اغلب اوقات خیلی بیشتر از آن است که فکرش را می‌کنیم. کمی دور و برمان را خوب ببینیم. انرژی مصرفی بر روی چه کارهایی را می‌توانیم با کمی تأمل کردن و زمان گذاشتن، به حداقل برسانیم؟

میکرواکشن تفکر

تفکر سیستمی، تفکر نقادانه، تفکر کند و سریع، تفاوتها میان ضمیر خودآگاه و ضمیر ناخودآگاه، …، حتی برخی مباحث روانشناسی مثل شناخت شخصیتهای والد و کودک و بالغ، همه و همه برای رسیدن به بهترین راه فکر کردن خلق شدند. هر کدام از زاویه‌ای یک هدف رو دنبال می‌کنند و در انتها به یک جا می‌رسند. شاید رسیدن خوشبختی و بهتر زندگی کردن. البته بهتر زندگی کردن هم واژه‌ای است نسبی. بهتر زندگی کردن نسبت به چه کسی و چه موقعیتی؟ یک خانواده با سوار شدن پشت موتور سیکلت خودشان و مسافرتهای سبک و چادر زدن در پارکها احساس خوشبختی می‌کنند و یک خانواده با مسافرتهای خارج از کشور، یک خانواده خوشبختی را در کسب علم و دانش می‌بینند و یک خانواده در کسب قدرت و موقعیت اجتماعی. بعضی از بزرگان هم خوشبختی را در ارتقای جامعه و اثرگذاری و اثربخشی‌شان در دنیا می‌بینند. اما همه‌ی اینها فکر می‌کنند خوشبخت هستند یا نیستند. فکر می‌کنند چطور خوشبخت بشویم و راهی را انتخاب می‌کنند. و درنهایت در راستای فکرشان عمل می‌کنند.

از دوران تمدنهای دور تا امروز، بزرگترین انسانها همچون پیامبران، فیلسوفها، اندیشمندان و محققان فکر می‌کردند، می‌آموختند و آموزش می‌دادند. چرا که معمولا ما انسانها هیچ تصمیمی را بدون فکر کردن اتخاذ نمی‌کنیم. گرچه بعضی تصمیمات، سریع و به قول مالکوم گلادول در یک چشم به هم زدن انجام می‌گیرد. همانطور که «ویلسون می‌گوید ما همواره بین حالات تفکر آگاهانه و ناآگاهانه خود، بر اساس موقعیتهای گوناگون حرکت می‌کنیم. تصمیم برای دعوت همکاران به صرف غذا، امری آگاهانه است. در این مورد فکر می‌کنیم و به نتیجه‌ای می‌رسیم که جالب است. ولی تصمیم به مجادله با همان همکاران ناآگاهانه اتخاذ می‌شود و این امر در بخش متفاوتی از مغز و توسط بخشی از شخصیت ویژه‌ی ما صورت می‌گیرد. (چشمک، گلادول، ترجمه کیومرث پارسای)»

گاهی اینقدر در زندگی روزمره غرق می‌شویم که فراموش می‌کنیم لحظاتی حتی کوتاه به کاری که داریم انجام می‌دهیم، فکر کنیم. متأسفانه برخی افراد تنها جایی که فکر می‌کنند یا هنگام نماز به جای تمرکز بر عبادت است، و یا داخل توالت. حتی به شوخی عنوان اتاق فکر را به توالت داده‌ایم. چه خوب که حتی به عنوان یک میکرواکشن هر شب حداقل 15 دقیقه فارغ از هیاهوی روزانه، نوتیفیکیشنهای موبایل و انواع و اقسام حواس‌پرت‌کننده‌ها، فکر کنیم چرا که حضرت امام علی (علیه السّلام) فرموده‌اند: بالاتر از هر عبادتی به کار انداختن نیروی تفکر و تعقل است. برای رسیدن به غایت زندگی و دریافت مفهوم زندگی باید بیشتر فکر کنیم و وقتی این عمل درست انجام می‌شود که نحوه‌ی درست اندیشیدن را، درست یاد بگیریم و در این راستا تلاش کنیم. قرآن کریم، این کتاب الهی؛ نهج‌البلاغه، قرآن ناطق؛ و در سطوح پایین‌تر مثنوی معنوی، کلیله و دمنه، کتابها و تحقیقات مختلفی که درباره‌ی تفکر انجام شده‌اند، گنجینه‌ای هستند برای یادگیری درست فکر کردن و نمایانگر راه درست زندگی.

آیا واقعا صدا و سیما عقب ماند؟

این پست موقت است

به فاصله زمانی کوتاهی پس از حادثه تاسف‌برانگیز تروریستی روز چهارشنبه ١٧ خرداد ٩۶ در تهران، بسیاری از رسانه‌های ایران و جهان به پوشش خبری گسترده آن پرداختند و مثل همیشه شبکه‌های اجتماعی مملو بود از اخبار تأییدشده و تأییدنشده. پس از آن هم بسیاری از رسانه‌ها و متخصصان این حوزه با انتشار عکسهایی از نحوه پوشش خبری شبکه‌های تلویزیونی صداوسیما و مقایسه آن با شبکه‌های خارجی، از عقب ماندن صداوسیما از پوشش حادثه گفتند. از آنجایی که اغلب این موارد با نگاه تک‌بُعدی به موضوع از نقطه نظر مخاطب و مقایسه صداوسیما با دیگر رسانه‌های خبری به قضیه پرداختند (درصورتی که باید با تفکر سیستمی  تمامی ابعاد را بررسی کرد)، لازم دیدم با توجه به تجربیاتی که سالها در حوزه خبررسانی بویژه در صداوسیما داشتم نکاتی را بنویسم. ذکر این نکته ضروری است که ادعا ندارم این نکات علمی و کارشناسی باشند؛ بلکه حاصل مطالعات و تجربیات شخصی هستند.

1- غالبا اصول سرعت، صحت و دقت در خبررسانی به عنوان مهمترین استراتژیهای رسانه‌های خبری معرفی می‌شود. اما آیا واقعا همینطور است؟ می‌دانیم که رسانه‌های خبری بسته به تعلق آنها به حزب، دولت یا گروه و منبع تأمین مالی، سیاستهای خاص خود را در خبررسانی دنبال می‌کنند و دروازه‌بانی خبر را طوری انجام می‌دهند تا هدایت افکار عمومی را آنطور که می‌خواهند انجام دهند. لذا مقایسه صداوسیما با رسانه‌های خبری خارجی در نحوه پوشش یک خبر خاص به دلایل مختلف از پایه اشتباه است. ضمن اینکه رسانه‌ای با گستره‌ی پخش ملی و فراملی مانند صداوسیما نمی‌تواند و نباید همانند سایتهای خبری یا گروههای تلگرامی هر خبری را که به دستش رسید بدون بررسی اثرات جنبی آن  در جامعه منتشر نماید. کمااینکه سایتهای خبری نیز با وجود پوشش محدود مخاطبان، هر خبری را منتشر نمی‌کنند. در این راستا حتی قاعدتا نوع پوشش خبر در شبکه‌های استانی تلویزیون با شبکه‌های ملی و بین‌المللی مانند العالم و پرس تی وی متفاوت خواهد بود.

2- آیا واقعا صداوسیما با این همه دستگاه عریض و طویل نمی‌تواند برنامه‌های عادی خود را قطع نماید و اخبار لحظه به لحظه را حتی به صورت مستقیم گزارش نماید؟ حتما می‌تواند. به عبارت دیگر صداوسیما از نظر امکانات فنی و عوامل مختلف تولید و پخش خبر عقب نمانده و می‌توانست به سرعت برنامه‌های عادی را قطع کند و به صورت خبر فوری اطلاع‌رسانی را آغاز کند. پس چرا اینکار را نکرد؟

3- برخی از مهمترین هدف تروریستها از انجام چنین عملیاتهایی «ابراز وجود و ایجاد رعب و وحشت در مردم، نشان دادن قدرت حضور در مراکز حساس و امنیتی، و انتشار فیلمها و اخبارشان در رسانه‌ها و به قولی نوازش منفی و شنیده شدن صدایشان است که با پوشش خبری گسترده‌ی صداوسیما به هدفشان می‌رسیدند.

4- بدون شک نحوه اطلاع‌رسانی صدا و سیما در چنین حوادثی می‌بایست با هماهنگی نهادهای مسئول و ذیربط انجام شود. در‌این‌زمینه ممکن است شاهد کندی جزئی در تشکیل جلسات و تصمیم‌گیری باشیم ولی با توجه به تخصص خبرنگاران و دبیران خبر، جنس کار، سرعت همیشگی اطلاع‌رسانی و عادت داشتن به تهیه و پخش سریع خبر، مشخص می‌شود که نحوه پوشش حادثه دیروز از جنس تصمیم بوده است نه کندی.

به عنوان مثال جدا از اینکه مسئولان مربوطه دلایل مشخص و خاص خود را برای تصمیمشان دارند، به نظر می‌رسد یکی از این دلایل، حفظ آرامش در مردم باشد. در روز حادثه شاهد بودم که بعضی افراد ضمن تماس با خانواده‌شان از آنها درخواست می‌کردند مراقب خود باشند و حتی زودتر به منزل بازگردند. فرض کنید صداوسیما نیز به صورت خبر فوری و هیجانی به پوشش گسترده خبر می‌پرداخت. از آنجا که عادت کرده‌ایم اخبار صداوسیما را کمتر از آنچه واقعا هست ارزیابی کنیم، ممکن بود با توجه به نگرانی از بروز حادثه‌ی مشابه در مترو بخشی از جامعه تصمیم بگیرند از مترو استفاده نکنند. تصور کنید همین یک مورد چه تبعاتی می‌توانست به همراه داشته باشد. (از ایجاد ترافیک سنگین شهری گرفته تا مختل شدن فعالیتها و تعطیلی زودهنگام شهر و بازتابهای جهانی وحشتی که مردم را فراگرفته)

5- استاد گرامی آقای محمدرضا شعبانعلی نیز به زیبایی در مطلبی تحت عنوان «تروریسم بی‌سرزمین» چنین می‌نویسند: «در شرایطی که یک جامعه هدف اقدامات غیرانسانی تروریستی قرار می‌گیرد، ارزش اخبار به صحت آن نیست. بلکه ارزش خبر به کارکرد ابزاری آن است. ممکن است سازمان‌های امنیتی یا پلیس یا دولت، تصمیم بگیرند خبری را اعلام کنند که صحت ندارد و با واقعیت تفاوت دارد تا از این طریق،‌ بتوانند مدیریت اوضاع را به دست بگیرند و یا سریع‌تر تروریست‌ها را جستجو یا تعقیب یا دستگیر کنند. در اینجا بازنشر خبر رسمی ارزشمندتر از تلاش برای جستجوی خبر واقعی است. چیزی که ممکن است به سادگی فراموش کنیم و با این کار، ناخواسته شریک جرم و جنایت‌ها شویم.»

اما چرا این نوع نحوه اطلاع‌رسانی به چالشی برای صداوسیما تبدیل شده است و چه باید کرد؟

1- همانطور که ذکر شد کندی اولیه در اتخاذ سیاستها است که کمبود آموزش نیروی انسانی و اعتماد به آنان در زمینه اتخاذ صحیح تصمیمهای فوری، دست سازمان را در اطلاع‌رسانی سریع بسته است. احتمالا به همین دلیل است که تا زمان ابلاغ نحوه برخورد با بحران، شبکه خبر (به عنوان مهمترین شبکه خبری صداوسیما) به ذکر اخبار کوتاه و خنثی به صورت زیرنویس بسنده می‌کند. در این حالت بهتر است ضمن آموزشهای مستمر و ارتقای توان نیروی انسانی، حداقل درزمینه‌هایی که تبعات کمتری دارد (مانند حادثه پلاسکو) دست آنان را در نحوه انعکاس خبر بازتر گذاشت تا برای چنین روزهایی قبل از ابلاغ تصمیمات، واکنش مناسبتری صورت گیرد.

2- زیر ذره‌بین بودن کوچکترین حرکت سازمان در کنار حساسیت و تأثیرگذاری بسیار بالای آن در جامعه باعث می‌شود مسئولان مربوطه دست به عصا حرکت کنند.

3- علاقه بیش از اندازه مردم به خبر: دراین‌خصوص که بعدا نیز مفصل‌تر خواهم نوشت، به این مقدار بسنده می‌کنم که بعید می‌دانم در جای دیگری از دنیا این همه علاقه نسبت به خبر وجود داشته باشد. این علاقه‌مندی در کنار وجود بازار داغ شایعات در شبکه‌های اجتماعی و عملکرد صداوسیما در خبرهای روزمره، باعث شده حساسیت اطلاع‌رسانی در سازمان خصوصا در بحران افزایش یابد. در این زمینه به نظر می‌رسد بهتر باشد با بکارگیری تکنیکهایی، از علاقه بیش از اندازه مردم به خبر کاست.

4- برخی از گزارشهای عقب ماندن صداوسیما در این زمینه‌ی خاص، نوعی تسویه حساب با سازمان است و برخی دیگر برای افزایش مخاطب؛ چرا که معمولا اخبار انتقادی اقبال بیشتری نیز دارد. بسیاری هم از سر خیرخواهی است. با توجه به گستره و اهمیت موضوع در سطح ملی اینکه صداوسیما واکنش فعالتری داشته باشد، توقع بی‌جایی نیست اما بهتر است در این موضوع به تصمیمات نهادهای امنیتی اعتماد داشته باشیم. شاید انتشار برخی تحلیلها از نحوه انعکاس درست اخبار توسط هر رسانه، در رسانه‌های دیگر لازم باشد.

5- و اما مهمترین بخش ارتقای فرهنگ جامعه است تا هم خبرهای مناسب منتشر شود و هم اهداف دولت و مسئولان در هدایت افکار عمومی بهتر تحقق یابد؛ ضمن آنکه شاهد رفتارهای صحیح جامعه در چنین شرایطی باشیم.

در ادامه قصد داشتم نکاتی درباره نحوه برخورد با این حادثه بنویسم ولی هنگامی که متن دقیق و مهم آقای شعبانعلی را مطالعه کردم بهتر دیدم به دو دلیل چیزی ننویسم و شما را به مطالعه آن ارجاع دهم. اول توصیه معلم بزرگوار در متن، دوم همراستا بودن و کامل‌تر بودن نوشته‌های ایشان. پس پیشنهاد می‌کنم مطلب «در مواجهه با اقدام‌های تروریستی چه باید کرد؟» را حتما مطالعه فرمایید.