سلام سید عزیز. ترغیب شدم به خرید کتابی رو که در باره اش نوشته ای .
ممنونم به خاطر این نوشته .
در داخل پرانتز : ( اون ادرس وبلاگ قبلی من دیگه متعلق به من نیست و اگر تونستی سر فرصت حذفش کن .)
سلام،
نمی دونم حرفم تا چه حد درسته اما شاید تفکر نقادانه یه جور مهارته به همین علت مشکله
مهارت یه جورایی به ناخودآگاه انسان وصله و همین اونو مشکل تر می کنه
تفکر نقادانه کار هر شخصی نیست این رو مطوئن هستم شاید در حال هر شخصی بگوید بابا کاری نداره نقد کن اما تفکر نقادانه آن جاهایی خودش رو نشون می دهد که بخواهی چیزی که در باورتف در ناخودآگاهت نشسته را نقد کنی، چیزی را که شاید منفعت تو در آن نباشد،
در هر صورت عبارت “تفکر نقادانه” ظاهراً زیبا و همه طرفدار و در باطن تلاشی سخت و عملیات فکری مسلط
با تشکر
سلام
چه خوب گفتی در ظاهر زیبا و در باطن تلاشی سخت و عملیات فکری مسلط؛ همانطور که رولف دوبلی می نویسد: «وقتی عواقب یک تصمیم کوچک باشد، بهینه سازی منطقی را فراموش میکنم و اجازه می دهم غریزه ام کار را به دست بگیرد. فکر کردن خسته کننده است.» البته «اگر بخواهی یک ساز موسیقی را یاد بگیری، ابتدا نت را یا دمی گیری و سپس به انگشتانت می گویی چطور بنوازند. به مرور کاملا بر کلیدها یا سیمها مسلط می شوی. یک برگه ی نت میبینی و دستهایت تقریبا ناخودآگاه آن را می نوازند. وارن بافت هم برگه های تراز مالی را درست مثل موسیقیدانانی که به برگه ی نت نگاه می کنند می بیند. این دایره ی تواناییهای اوست، زمینه ای که او به طور حسی آن را درک می کند و در آن به استادی رسیده است.» پس کسی که می خواهد تفکر نقادانه داشته باشد باید دایره ی توانایش در این زمینه را تقویت کند و در آن به مهارت برسد تا ناخودآگاه در هنگام تصمیمهایی که عواقب کوچک دارد درست عمل کند و در مسائل مهمتر دقیقتر فکر کند.
سلام سید عزیز. ترغیب شدم به خرید کتابی رو که در باره اش نوشته ای .
ممنونم به خاطر این نوشته .
در داخل پرانتز : ( اون ادرس وبلاگ قبلی من دیگه متعلق به من نیست و اگر تونستی سر فرصت حذفش کن .)
سلام سعید جان . متشکرم . آدرس را حذف کردم. امیدوارم هر جا که باشی سلامت و موفقیتهای پایدار داشته باشی
سلام،
نمی دونم حرفم تا چه حد درسته اما شاید تفکر نقادانه یه جور مهارته به همین علت مشکله
مهارت یه جورایی به ناخودآگاه انسان وصله و همین اونو مشکل تر می کنه
تفکر نقادانه کار هر شخصی نیست این رو مطوئن هستم شاید در حال هر شخصی بگوید بابا کاری نداره نقد کن اما تفکر نقادانه آن جاهایی خودش رو نشون می دهد که بخواهی چیزی که در باورتف در ناخودآگاهت نشسته را نقد کنی، چیزی را که شاید منفعت تو در آن نباشد،
در هر صورت عبارت “تفکر نقادانه” ظاهراً زیبا و همه طرفدار و در باطن تلاشی سخت و عملیات فکری مسلط
با تشکر
سلام
چه خوب گفتی در ظاهر زیبا و در باطن تلاشی سخت و عملیات فکری مسلط؛ همانطور که رولف دوبلی می نویسد: «وقتی عواقب یک تصمیم کوچک باشد، بهینه سازی منطقی را فراموش میکنم و اجازه می دهم غریزه ام کار را به دست بگیرد. فکر کردن خسته کننده است.» البته «اگر بخواهی یک ساز موسیقی را یاد بگیری، ابتدا نت را یا دمی گیری و سپس به انگشتانت می گویی چطور بنوازند. به مرور کاملا بر کلیدها یا سیمها مسلط می شوی. یک برگه ی نت میبینی و دستهایت تقریبا ناخودآگاه آن را می نوازند. وارن بافت هم برگه های تراز مالی را درست مثل موسیقیدانانی که به برگه ی نت نگاه می کنند می بیند. این دایره ی تواناییهای اوست، زمینه ای که او به طور حسی آن را درک می کند و در آن به استادی رسیده است.» پس کسی که می خواهد تفکر نقادانه داشته باشد باید دایره ی توانایش در این زمینه را تقویت کند و در آن به مهارت برسد تا ناخودآگاه در هنگام تصمیمهایی که عواقب کوچک دارد درست عمل کند و در مسائل مهمتر دقیقتر فکر کند.